من از خدا تقاضای مرگ کردم تا .....

ساخت وبلاگ


خاطره ای از استاد اخلاق سید مهدی طباطبایی  

(من از خدا تقاضای مرگ کردم تا شما هم اذیت نشوید! )

مرحوم طباطبایی که اول انقلاب مقام قضایی داشت و با تندروی مسئولان انقلاب اختلاف نظر  اساسی داشتند و در مدت مسئولیت قضائیش جان بسیاری افراد  را نجات داد. او  می گوید :

اوایل انقلاب مرحوم حسینعلی راشد_ خطیب شهیر_ را گرفته بودند. _چون در رادیو زمان شاه شب های چهارشنبه سخنرانی می کرد_ برای آزادی او به زندان رفتم. وقتی که ایشان را آزاد کردم, دم در نمی گذاشتند برود.

بعضی تند روها و دو تا از بچه‌های مجاهد نمی گذاشتند او را بیرون ببرم ,تا آن جا که در خیابان زندان قصر به سوی من تیراندازی کردند چرا که خیلی مخالف راشد بودند.

به هر حال من آقای راشد را از زندان آزاد کردم و به منزلش رساندم. ایشان خیلی برای من دعا کردند و فرمودند:
دیگر عمر من_ برای اسلام_ مفید نیست, شاید مرگ من برای اسلام مفید باشد. من از خدا تقاضای مرگ کردم تا شما هم اذیت نشوید!

شماره تلفن منزلم را به دخترشان دادم تا اگر خدای ناکرده دوباره به خانه اشان ریختند, زنگ بزند. آن موقع که موبایل نبود, یک بی سیم بود که به دادگاه اوین زنگ می زد .  این دستگاه فقط بوق می زد و اعلام می کرد که به فلان شماره زنگ بزنید.

به حاج خانم سپرده بودم اگر دختر راشد زنگ زد حواست باشد به من اطلاع دهی! حاج خانم زنگ زد و گفت:

صبح دختر راشد زنگ زد و گفت:
پدرم از دنیا رفت!
بنا به گفته فرزندشان آقای راشد روز پنجشنبه غسل می کند و وضو می گیرد و رو به قبله می خوابد و می گوید:
خدایا نجاتم بده و مرگم را برسان!
دعایش مستجاب می شود و از دنیا می رود.

سیره فرزانگان, عبدالحسن بزرگمهر نیا, نشر سامان دانش, به نقل از: اخلاق و مبارزه (خاطرات سید مهدی طباطبایی) ج۲،ص۱۰۹، نشر عروج.
https://t.me/sireyefarzanegan

به اندیشان...
ما را در سایت به اندیشان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behandishana بازدید : 173 تاريخ : دوشنبه 20 آبان 1398 ساعت: 11:38