به اندیشان

متن مرتبط با «تریلی» در سایت به اندیشان نوشته شده است

خاطره‌ ای از یک راننده تریلی در زمان شاه

  • خاطره‌ ای از یک راننده تریلی در زمان شاه✍️ سال ۱۳۳۸ در ورودی تهران ماشینم در موقع دور زدن در تقاطع ناگهان خاموش شد. من لباس هایم را تعویض کردم و مشغول رفع عیب ماشین شدم. ولی به علت بند آمدن خیابان ترافیکی به راه افتاد تقریبا نیم ساعتی بود ولی ماشین درست نشد. ناگهان دو نفر با کت و شلوار رسمی نزد من آمدند و علت توقف را از من پرسیدند و من خرابی ماشین را عنوان کردم.من که مدتی دست به کار شدم و لباس هایم کثیف شده بودند و در گرما مشغول بودمو ماشین درست نمی شد بسیار کلافه بودم که دوباره یکی از ان دو نزد من آمد و گفت که چند لحظه بیا کارت دارم. من با او رفتم دیدم چند ماشین پشت سر من یک کادیلاک مشکی رنگ شیشه اش را پایین داد و گفت: چه اتفاقی افتاده؟ من هم شرح دادم که چگونه ماشینم خراب شده و علت فرسودگی ماشین است. دیدم شروع به نوشتن نامه ای کرد و روی پاکت نامه آدرسی نوشت و گفت بچه کجایید؟ گفتم اردستان. گفت خوب به خانه ات برگرد و استراحت کن و فلان روز به این آدرس برو و نامه را به آنها بده. گفتم اما ماشینم خراب است. گفت ماشینت را بگذار همین جا و برو. من خنده ام گرفت و گفتم مگر می شود ماشینم را ول کنم و بروم؟ خارج از آن بار مردم در آن است. دیدم یکی از آن دو مرا یک گوشه کشید و گفت می دانی این شخص کیست که با آن یکی به دو می کنید؟ گفتم :نه مگر کیست؟ گفت: اعلی حضرت همایونی شاهنشاه آریامهر است! تا شنیدم جا خوردم و از ترس معذرت خواهی کردم و نامه را گرفتم و به شهرمان برگشتم و قضیه را برای همسرم توضیح دادم. چند روز بعد گفتم باید بروم به آدرسی که دارم .ولی از یک جا می ترسیدم که شاه برای بند آوردن خیابان مرا تنبیه خواهد کرد. از یک جا باید می رفتم و ببینم تکلیف ماشینم و بارم چه شده. خلاصه دل را به در, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها